۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

خلاصه قسمت دوازدهم 12 سریال افسانه جومانگ

با خواهش هه مو سو از کاهن بزرگ زمینه دیدار هه مو سو و بانو یو هوا اماده شد و این دو عشق قدیمی بعد از بیست سال همدیگر را ملاقات کردند.

یوهوا: حتی اگر خواب باشم و این روح هه مو سو باشد که مرا در آغوش کشیده باز هم خوشحالم.
کاش می دانستی این سالها با غم فراغ تو چه کشیدم.

شروع قسمت 12:
هه مو سو و یوهوا با هم به کوهستان چومو می روند و در دل طبیعت از سالهای فراغ می گویند.
بانو از اخرین دیدار که هه مو سو نابینا بود و نتوانست بانو را ببیند تا به او بگوید از او باردار شده می گوید.
و به او می گوید نام پسرمان را به خاطر اینکه یادگار کمان داری تو بر او بماند جومانگ گذاشتیم.
و از هه مو سو می خواهد که بقیه عمرشان را با هم بگذرانند.
ولی هه مو سو می گوید پدر جومانگ همانی هست که او را بزرگ کرده و......


و همدیگر را در آغوش می کشند و به یاد گذشته ای که از هم دور بودند همدیگر را می بویند و می بوسند

شب هنگام یوهوا در قصر به چیزی که فقط فکر می کند هه مو سو و بازگشت به زندگی با اوست

و هه مو سو هم در کلبه در کوهستان به بانوی خود و پسرش که الان در کنار اوست فکر می کند.

بانو به دیدن شاه می اید و به او می گوید که هه مو سو را دیده و اجازه بده که بقیه عمرم را با او زندگی کنم.

شاه او را نوازش می کند و می گوید همیشه فکر می کردم که اگر هه مو سو زنده بود او را در جایی مستقر کنم و تو به زندگی با او ادامه دهی.
حالا که او زنده است به دیدار او برو

جومانگ مهارتش در جومانگ شدن کامل می شود و در آخرین تمرینی که با استاد خود دارد تیر اندازی در جنگ را تمرین می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر