۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

خلاصه قسمت پنجاه و هشتم سریال افسانه جومانگ

جومونگ که هنوز تو فضا هست و با فکر کردن به حرفهای اون پیرزنه خوابش نمیبره،یه دفعه جو میگیردش و به وزیرهای راست و چپش میگه ما از این بعد هدفمون اینه که سرزمین های جوسیون رو پس بگیریم

اونا میگن جوسیون دیگه چه صیغه ایه؟جومونگ میگه خودم هم تازه شنیدم تا اینکه وزیرش میگه من دوستی د ارم که خیلی این چیزا حالیشه و میریم ازش میپرسیم این جوسیونی که تو میگی خوردنیه یا پوشیدنی

طرف که اسمش استاد چانه و یه بازرگانه کلی تحویل میگیره و به جومونگ میگه قبلا ها این زمین ها اشغال شده و درباره تاریخش چند تا کتاب بوده که تو اتیش سوزی از دست رفته و فقط یه کتاب هست که اونم تو کتابخونه بویو هست.....

بعد هم یه نقشه به جومونگ نشون میده که نقشه همون جوسیونه

و در عوض میگه چون این نقشه خیلی باارزشه ارتش دامول باید از گروه من محافظت کنه که جومونگ هم قبول میکنه و وقتی میبینه قلمرو جوسیون انقدر بزرگ بوده ،تعجب میکنه

بیاین سر شنگول و منگول که ،منگول که همون یونگ پوی خنگول خودمونه ،به تسو میگه پاشو بیا یک میزی واست چیدم که تو هتل های پاریس هم گیرت نمیاد ! و مشرو ...واست گذاشتم باقلوا!

تسو سرش داد میزنه که من نمیدونم تو کی میخوای ادم بشی ،مگه نمی بینی ددی مشرو....رو فدغن کرده تا بلاها تموم بشه!

یونگ پو با خفت میره

پشت سر اون ،نارو و بو میان و تسو به بو ماموریت میده از دو ر ارتش د امول رو زیر نظر داشته باشه

همین موقع ها هم هست که یه دارو واسه یوری ،پسر جومونگ میارن بخوره،قبل از اون یوهوا گل سر نقره اش رو میزنه توی دارو و میبینه که سمی هست


یه سویا میگه به شاه بگیم ،اما یوهوا میگه شاه فکر میکنه ما داریم ادا در میاریم و فایده ا ی نداره

من خودم هر چه زودتر تو رو میفرستم بری پیش جومونگ

ارتش دامول راه میفته که به گیه رو بره و به سوسانو کمک کنه

اما سوسانو که دیگه نمیتوه بیشتر از این صبر کنه ،به باباش میگه قراره سونگ یانگ واسه رسیدن نیروهای کمکی اش جشن بگیره ،من سربازامون رو شکل تاجر میکنم و برای اونا شراب می بریم،بعد ازداخل قصر سانگ بهش حمله میکنیم

یون تابال هر کاری میکنه نمیتونه جلوی سوسانوی لجباز و بگیره و سوسانو داخل یه خمره بزرگ قایم میشه

انگار میخواستن ترشی اش بندازن!!

وقتی مامور بازرسی میاد خمره ها رو چک کنه.....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر