۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

خلاصه قسمت چهل و چهارم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت چهل و چهارم سریال افسانه جومونگ

اغاز دلشوره ها وبدبختی ها...


سردار تنهای ما ،تازه به فکر افتاده شری رو که به پا کرده چطوری جبران کنه وچطور این اب ریخته رو چمع کنه که بهش خبر میدن یکی از پناهنده ها که توی جنگ باهاشون بوده موقع فرار زخمی شده


جومانگ شخصا میره دیدنش ومیگه اگه میشه ، مردنتو عقب بنداز که خیلی کار داریم و من میخوام شما رو از مرز رد کنم ،پیرمرده میگه دیکه وقت گرفتم و نمیشه و ما رفتنی هستیم و خدا بیامرزه باباتو ، مثل یه سیب و یه کارد که از وسط دوتاتون رو نصف کرده باشن!


کاهن قصر هم که جز خوردن وخوابیدن و مو پیچیدن کاری بلد نیست، و از قدیم وندیم گفتن کچل را گر دوا بودی سرخود مرهم نمودی ،هر از گاهی مخ ملکه رو میگیره کار ،که فلان چیز واسه دائه سو تهدیده و فلان کس رو سرشو زیر اب کنین و از این اراجیف


این بار هم میگه این پرنده سه پا که نماد هانه موسو بوده ،دوباره سرو کله اش پیدا شده و این بار تو وجود ننگین جومانگه ، این جونور اگه پا بگیره هممون بدبخت میشیم و روزگار دائه سو هم سیاه میشه

مارمولک بزرگ فکر میکنه که چطور دائه سو رو راضی کنه که جومانک واسش نقشه داره!


جومانگ ترتیب رفتن رو میده و کم کم همه رو اماده میکنه توی این اثنا مادرش هم بهش میگه که نمیتونه شاه رو ول کنه وبیاد،اما یه جاسوس نیم وجبی هم هست که زاغ سیاه جومانگ رو چوب میزنه و جومانگ مچش رو میگیره و اون روی بخت النحسشو بهش نشون میده



بعد هم به سولان میگه یا جلوی این نوچه ات رو میگیری یا دفعه بعد به جرم جاسوسی میکشمش

سولان که از اینکار جومانگ ناراحت میشسه، به محافظش دستور میده بازم مراقبش باش واین بار اگه ببیندت خودم پوستتو میکنم


ملکه نمیتونه دائه سو رو مجاب کنه و از اون ور هم یوهوا مخ یه سویا رو میزنه که مراقب پسرم باش، شبها حتما ساعت نه بخوابه و اذیتش نکن و این میخواد مملکت بسازه و هواشو داشته باش و از این سفارشهای مادرانه


و دائه سو سرزده سرو کله اش پیدا میشه و گیر میده که تو خیلی خسته ای و به جای تو میخوام بگم نارو پناهنده ها رو ببره ،جومانگ هم که میبینه اصرار کردن فقط دائه سو رو مشکوک میکنه ، قبول میکنه


جومانگ به باباش میگه یه بهونه ای پیدا کنین که فعلا خربزه ابه وشاید دائه سو دستمون روخونده


برو بچ خوشحال هم هنوز هیچی نشده و اسب پیش کشی رو نیاوردن ،میرن بین کوه و کمر یه جا واسه زندگی پناهنده ها پیدا میکنن


یونگ پوی ننه مرده هم به عنوان گروگان وارد هیون تو میشه وعین برج زهر مار وارد شهر میشه

یه سه کاری رو ببینید!


سوسونو هم که مسئولیت گیه رو خفش کرده ،دنباله راه حلیه که بتونه از شر سانگ خلاص بشه و مجبور نباشه یه عالمه مالیات به بویو بده


توسط: طبقه بندی: خلاصه قسمت های سی ام تا شصتم سریال افسانه جومونگ(جومانگ)،

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر