۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

خلاصه قسمت یازدهم سریال جومونگ

خلاصه قسمت 11 / یازدهم سریال افسانه جومونگ

هموسو که تصمیم به آموزش جومونگ گرفته ، براش یک کمان میسازه و میگه که باید خوب تمرین کنی و هر وقت تونستی کمان رو تا آخر بکشی ، بهت تیر اندازی رو هم یاد میدم . جومونگ در همین حین به صورت آزمایشی کمان رو میکشه و به راحتی تا آخر کمان کش میاد و تیر رو پرتاپ میکنه ، هموسو شگفت زده و متحیر میمونه



پرنس یونگ پو که در اقامتگاه توچی به سر میبرد ، بویونگ رو میبینه و میشناستش ، یکم بهش دری وری میگه و میذاره میره ، موضوع اینجا جالب میشه ، بویونگ برای اینکه این خبر رو به جومونگ برسونه ، به کوه میره تا جومونگ رو ببینه ، در همین حال سوسانو به همراه دوستاش از راه دور در حال مشاهده تمرینات جومونگ بودند که بویونگ سر میرسه و میره سمت جومونگ و خبر رو بهش میده . وقتی بویونگ میخواد از جومونگ خداحافظی کنه ، جومونگ بویونگ رو در آغوش میگیره و بوسش میده ، اینجاست که حال سوسانو که داشت این موضوع رو میدید گرفته میشه.



پرنس تسو کم کم از بستر بیماری بلند میشه و میره که به کارهاش برسه ، در همین حین یانگ پو رو میبینه و یانگ پو در مورد توچی باهاش صحبت میکنه و میگه که باید تجارت رو از یون تابال بگیریم و به توچی بدیم ، تسو هم که طرفدار سوسانو و یون تا بال بود ، خیلی عصبانی میشه و به یونگ پو می توپه. از اون طرف ماری و دو برادر دیگه پیش جومونگ میان و میگن که ما ها رو پیش سوسانو ببر تا براشون کار کنیم ، این طوری از دست توچی هم در امان خواهیم بود و جومونگ هم قبول میکنه. سوسانو که سخت حالش گرفته ، داشت به درآغوش گرفتن جومونگ و بویونگ فکر میکرد که بهش خبر میرسه که جومونگ اومده به دیدنش ، سوسانو خوشحال به سمت جومونگ میره و جومونگ هم میگه ازت خواهش میکنم که این سه مرد رو در کاروان تجاری خودت راه بده ، سوسانو میگه که این افراد من رو دزدیدند ، نمیتونم فبولشون کنم ، من فقط شمارو قبول میکنم



در این میان جناب آقای تسو وارد منزل یون تا بال میشه و میبینه که جومونگ و سوسانو در حال صحبت هستند . جومونگ خیلی شکه میشه ، اما حرفی نمیزنه و سوسانو به تسو میگه که جومونگ ناجی من هستش و خلاصه سه نفری میرند داخل اتاق و با هم صحبت میکنند.جومونگ از سوسانو میخواد که اونو تسو رو تنهاشون بذاره . وقتی سوسانو میره ، جومونگ به پای تسو می افته و میگه که من میخوام زندگی بکنم و با من کاری نداشته باش ، من دیگه برای تو تهدیدی محسوب نمیشم ، تسو هم در نهایت قبول میکنه که کاری باهاش نداشته باشه



سوسانو هم قبول میکنه که به اون سه نفر کار بده . ماری و دوستاش از اینکه باید در بار بری کار کنند ، عصبانی میشن و میرند سمت جایی که محافظین یون تابال آموزش میبینند و از مسئولش میخوان که اونا رو جزء گارد خانواده یون تابال کنه ، خلاصه بعد از یکم زور بازو نشون دادن و مبارزه ، اوته قبول میکنه که اونارو بپذیره .



گیوم وا ژنرال بویو رو صدا میزنه و جریان زنده بودن هموسو رو بهش میگه و ازش میخواد که پیداش کنه ، وزیر اعظم هم میره پیش یو می یول و بهش میگه که من میخواستم هموسو رو بکشم ، اما نتونستم ، یو می یول عصبانی میشه و میگه که هموسو باید به مرگ طبیعی بمیره ، تو نباید اونو بکشی.
وزیر اعظم یک شخص رو مسئول زیر نظر داشتن یو می یول میذاره ، یو می یول سعی میکنه که جای هموسو رو پیدا کنه ، برای همین از یه دختر ستاره نشان استفاده میکنه.دختر مکان هموسو رو پیدا میکنه و به یو می یول میگه .



یو می یول به سمت کوه میره و هموسو رو میبینه ، اون جاسوسی هم که از طرف وزیر اعظم یو می یول رو زیر نظر داشت ، یو می یول و هموسو رو میبینه . خلاصه ، یو می یول میاد پیش هموسو و بهش میگه که من به خاطر آینده بویو تورو زندانی کردم و گیوم وا از این موضوع با خبر نیست .یو می یول از هموسو میخواد که بویو رو ترک کنه و بره ، اما هموسو میگه که من باید قبلش گیوم وا رو ببینم و اون باید خودش به من بگه که من باید از بویو برم . یو می یول میگه این کارت باعث میشه که تمامی نقشه های بانو یوها که در حال حاظر زن دوم گیوم وا هستش به هم بریزه ، اینجاست که هموسو میفهمه که جومونگ پسر خودشه و خیلی تعجب میکنه . هموسو از یو می یول میخواد که حداقل یوها رو به دیدن اون بیاره و یو می یول قبول میکنه



جاسوس وزیر اعظم میاد پیشش و موضوع رو بهش میگه ، وزیر اعظم هم پا میشه و میاد پیش پرنس تسو و موضوع زنده بودن هموسو رو بهش میگه و تسو خیلی تعجب میکنه . تسو هم میاد پیش ملکه و جریان هموسو رو ازش میپرسه و ملکه هم میگه که پدرت به بانو یوها علاقه داشت و هموسو هم عاشق یوها بود و من حدس میزنم که جومونگ پسر هموسو باشه ، اما تو به کسی چیزی نگو



پرنس یانگ پو به اسلحه خانه میره و تمامی شمشیر های سلطنتی رو برای توچی میبره ، مو پال مو سعی میکنه که جلوشو بگیره ، اما یانگ پو تهدیدش میکنه که اگه چیزی بگه میکشتش.این خبر به یون تا بال میرسه و اطرافیان تصمیم میگیرند که این موضوع رو به تسو بگند ، اما در نهایت یون تا بال مخالفت میکنه و نمیذاره بهش بگن.پرنس تسو ، برادرش رو صدا میزنه و میگه که بدون اینکه پدر بفهمه یه ارتش 200 نفره آماده کن



یو می یول هم میاد بانو یوها رو میبینه و اونو به کوه میبره تا هموسو ، بانو یوها رو ببینه . لحظه دیدار بعد از 20 سال فرا میرسه ....



آیا بانو یوها موفق به دیدار هموسو میشه ؟ادامه را درخلاصه قسمت دوازدهم سریال افسانه جومونگ ، در هفته بعد بخوانید .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر