۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

خلاصه قسمت هفدهم سریال افسانه جومونگ

قسمت هفده - 17 جومونگ

بــــله ، داشتم واستون میگفتم ، فرشته نجات سوسانو یعنی آقای پرنس جومونگ سر میرسه و جون سوسانو رو نجات میده . چند نفری میمیرند و چند نفری هم فرار میکنند . فردی که مرده بود توسط سایونگ شناسایی میشه و میفهمند که یکی از سربازان سپاه هنگ – این هستش . خلاصه با پی گیر های به عمل اومده میفهمند که رئیس سپاه هنگ این به علت یک سری خیانت ها از کار بر کنار شده و الان با سربازانش یک گروه شورشی و خطرناک رو به راه انداختند . به همین دلیل سایونگ پیشنهاد میکنه که بهتره به بویو برگردیم ، وگرنه توسط شورشی ها کشته خواهیم شد . سوسانو هم در شک میمونه ....

http://www.jumong.ir/photos/122517-www.jumong.ir-p17-s1.jpg

جومونگ تصمیم میگیره که به جایگاه شورشی ها بره تا از قدرت و تعداد اونا خبری به دست بیاره . و اما میرسیم به یانگ جونگ که سر زده به بویو اومده ، یانگ جونگ پیش شاه میاد و بهش میگه که ما میخواهیم وارد جنگ با یه سپاهی در جنوب بشیم و اگر کشور بویو به ما ده هزار سرباز بده ، مشکلات ما بکلی تمام میشه . از اون طرف هم تسو که طرفدار یانگ جونگ هستش سعی میکنه که پدرش رو متقاعد کنه که به سپاه هان سرباز اعزام کنه ، اما گوم وا هنوز تردید داره . جومونگ هم به همراه ماری و اویی و هیوپ آمار گروه شورشی رو در میاره و میفهمه که اونا افرادی رو که میگیرند برای برده فروشی نگه میدارند و اموالشون رو غارت میکنند

http://www.jumong.ir/photos/2253586-www.jumong.ir-p17-s2.jpg

فرمانده شورشی ها هم کاروان تجاری سوسانو رو تحت نظر میگیره و به سربازانش میگه که به محض حرکت کاروان تجاری به اونا حمله کنید و سوسانو رو زنده برای من بیارید .. اون طرف هم که سوسانو از موضوع خبر داره که با حرکتش به گوسان ممکنه که جون کارگر هاش به خطر بیافته ، تصمیم میگیره که بر گرده به بویو ، اما جومونگ میگه که اگه امکان داره یه دو روزی به من فرصت بده تا خودم موضوع رو حل کنم . سوسانو هم موافقت میکنه

http://www.jumong.ir/photos/199675-www.jumong.ir-p17-s3.jpg

جومونگ و ماری و اویی و هیوپ با هم تصمیم میگیرند که به مخفیگاه شورشی ها برند و به خاطر همین نقشه میکشند که به صورت یه گروه تجاری 4 نفره از گذرگاه شورشی ها عبور کنند تا شورشی ها اونا رو دستگیر کنند و اونا رو به عنوان برده به مخفیگاهشون ببرند و جومونگ و یاراش هم شبانه خودشونو از زندان شورشی ها نجات بدند و برند سر وقت رئیس شورشی ها و از شرش خلاص بشند . این نقشه اونا عملی میشه و به عنوان برده به زندان شورشی ها می افتند . این خبر به سوسانو هم میرسه و اون هم خیلی نگران میشه

http://www.jumong.ir/photos/9067845-www.jumong.ir-p17-s4.jpg

همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه هان دانگ ( زیر دست توچی ) برای خرید برده ها پیش رئیس شورشی ها میاد .و متاسفانه جومونگ رو شناسایی میکنه و به رئیس شورشی ها خبر میده . شب که میرسه جومونگ و دوستاش از زندان فرار میکنند تا نقشه کشته شدن رئیس شورشی ها رو عملی کنند، اما رو دست میخورن و باز هم گیر می افتند

http://www.jumong.ir/photos/7018413-www.jumong.ir-p17-s5.jpg

هان دانگ هم کارش پیش شورشی ها تموم میشه و به رئیسشون میگه که اگه اونا رو بکشید رئیس ما ( توچی ) پول خوبی به شما میده ، خلاصه با همون خیال به بویو بر میگرده و به توچی این خبر رو میده ، توچی هم خوشحال میشه و میره پیش پرنس یونگ پو . در این میان که توچی و هانگ دانگ با هم صحبت میکردند ، بویونگ صداشونو میشنوه و از موضوع با خبر میشه و خیلی ناراحت میشه

http://www.jumong.ir/photos/1593954-www.jumong.ir-p17-s6.jpg

یو می یول هم که در فشارهای مراسم مخصوص به خودش هست ، وسط کار غش میکنه و واسش آب قند میارند . یانگ جونگ هم از اون طرف به تسو فشار میاره که از پدرت ( گوم وا ) ok رو بگیر و به هان سرباز بفرست تا روابط بین ما بهتر بشه ، اما تسو کاری از دستش بر نمیاد و شاه هم به صراحت به یانگ جونگ میگه که بهت سرباز نمیدم و اگه کار خطایی کنید با شما وارد جنگ می شیم

http://www.jumong.ir/photos/548856-www.jumong.ir-p17-s7.jpg

یو می یول هم که خبر حمله و جنگ به هان رو میشنوه پیش گوم وا میاد و ازش گلایه میکنه و میگه که من ده روز عبادت میکردم ، اما شما یکبار هم به دیدن من نیومدید . من تمام عمرم رو وقف شما کردم و حتی زمانی که روحانی نبودم به شما علاقه داشتم . گوم وا هم میگه که به خاطر ظلمی که شما در حق هموسو کردید ، شما رو نمی بخشم

http://www.jumong.ir/photos/1692318-www.jumong.ir-p17-s8.jpg

بر میگردیم به قبیله هنگ – این ، سوسانو و کاروانش منتظر بازگشت جومونگ هستند ، اما جومونگ دست شورشی هاست و سوسانو تصمیم میگیره که خودش شخصا به اقامتگاه شورشی ها بره و باهاشون معامله کنه . خلاصه به پایگاهشون میره و میگه که میخوام با سر دسته راهزن ها صحبت کنم اما اونا میگن که رئیسمون نیستش فعلا و شما باید تا زمان اومدن رئیسمون زندانی بمونید

http://www.jumong.ir/photos/6134390-www.jumong.ir-p17-s9.jpg

سوسانو و جومونگ در یک بند با هم زندانی میشن و جومونگ از وضع پیش اومده اظهار ناراحتی میکنه و عذر خواهی میکنه ، اما سوسانو کارش از این حرفا گذشته و به کل عاشق شده و در جواب میگه که من زندگی خودم رو می دم تا تو زنده بمونی ، حتی اگه در این راه بمیرم هم هرگز پشیمان نمیشم . جومونگ هم میگه که منم .....

http://www.jumong.ir/photos/1074601-www.jumong.ir-p17-s10.jpg

خوب دیگه باقیش بمونه سر خلاصه قسمت هیجدهم جومونگ ، سه شنبه هفته آینده . شاد و سر بلند باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر