۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

خلاصه قسمت پانزدهم سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت 15 - پانزده جومونگ

جومونگ که مهارتش در تیر اندازی بالا رفته ، یون تابال رو مجبور به تحسین جومونگ وا میداره و میگه که زمان به دنیا اومدن سوسانو یک مردی به نام هموسو بود که تیر انداز ماهری بود و قبیله من رو نجات داد و اسمش هموسو بود ، جومونگ هم میگه که هموسو استاد من بود و چند وقت پیش در گذشت . در همین موقع به سوسانو خبر میدند که پرنس تسو میخواد شما رو ببینه . یو می یول هم که خبر شکسته شدن کمان دامول رو شنیده و شدیدا نگران هستش و دنبال این میگرده که چه کسی کمان رو شکسته .

http://www.jumong.ir/photos/9527924-jumong.ir-p15s1.jpg

وزیر اعظم پیش شاه بویو ( گوم وا ) میاد و بهش میگه که یو می یول همه ی پیشگو ها رو داخلقصر جمع کرده ، شاه هم بهش میگه که وقتی تو ( وزیر اعظم ) به شهر - هیون تو - رفتی بودی من به یو می یول گفتم که دیگه در تصمیماتم دخالتش نمیدم و بهش اعتماد ندارم ، چون اون باعث شد که هموسو بیست سال از من دور بمونه و در نهایت بمیره .

http://www.jumong.ir/photos/646853-jumong.ir-p15s2.jpg

سوسانو به قصر بویو و دیدن تسو میاد و تسو هم به سوسانو ابراز عشق میکنه و هدیه ای بهش میده . سوسانو بر میگرده و با جومونگ در مورد ولیعهدیش صحبت میکنه و میگه که تو نمیخوای کاری انجام بدی ؟ جومونگ هم میگه برادر هام نیاز موقتی به نمک رو رفع کردند و این ممکنه که تا همیشه نباشه ، من باید راهی پیدا کنم که نمک رو داخل کشور تولید کنیم تا با این کار بتونم بر اونها غلبه کنم ، اما هنوز راه حل این موضوع رو نمیدونم .

http://www.jumong.ir/photos/3621742-jumong.ir-p15s3.jpg

جومونگ به همراه ماری و اویی و هیوپ به سمت اقامتگاه توچی میره و ازش درخواست میکنه که بویونگ رو آزاد کنه ، اما توچی میگه که اون برده زر خرید من هستش و اونو و برادرهاش رو ده هزار سکه میفروشم بهت ، اگه پولش رو داری بیا ببرش

http://www.jumong.ir/photos/4163612-jumong.ir-p15s4.jpg

یو می یول ، یونگ پو رو احضار میکنه و ازش می پرسه که کمان دامول رو کی شکونده ؟ خلاصه یونگ پو با کلی احمق بازی لو میده که من و تسو نتونستیم اصلا کمان رو ببندیم ، چه برسه که بشکنیمش . یو می یول دوباره برای پیدا کردن شخصی که کمان دامول رو شکسته از اون دختر ماه نشان استفاده میکنه و دختر متوجه میشه که جومونگ کمان رو شکسته .

http://www.jumong.ir/photos/1374417-jumong.ir-p15s5.jpg

موسونگ و جومونگ به قصر میان و جومنگ ، موسونگ رو به عنوان رابط ، نگهبان کارگاه آهنگری میکنه و همه دوستاش رو جمع میکنه و بهشون میگه که من باید برای ولیعهدی رقابت کنم و به همین دلیل سعی دارم سلاح های محکم تری با کمک مو پال مو بسازم .

http://www.jumong.ir/photos/3465768-jumong.ir-p15s7.jpg

از اون طرف هم شاه ، مامور قصر رو احضار میکنه و بهش میگه که هر چه سریعتر قاچاق کننده های سلاح ها رو پیدا کن . در این میان شاهزاده تسو مشکوک میشه و به مامورش میگه که در این مورد تحقیق کنه . خلاصه مامورش ( نارو ) متوجه میشه که توچی پشت این مسئله هستش و جریان رو به تسو میگه ، تسو هم با سربازانش به سمت توچی میره ، توچی هم موضوع رو لو میده و میگه که این کار زیر سر یونگ پو و مامور قصر هستش . تسو هم میاد و با یونگ پو و برادر ملکه برخورد جدی ای میکنه و میگه که باید هر کسی که در این امر دست داشته و خبر داشته رو از بین ببریم وگرنه پادشاه ما رو میکشه . به همین دلیل تصمیم میگیرند که مو پال مو رو بکشند .

http://www.jumong.ir/photos/1364670-jumong.ir-p15s8.jpg

در همین حال مو پال مو موفق به درست کردن شمشیری میشه که استحکامش بسیار بالا هستش و میخواد که این خبر رو به جومونگ برسونه ، اما در میان راه افراد یونگ پو حمله می کنند و سعی میکنند که مو پال مو رو بکشند ، اما جومونگ به دادشون میرسه و نجاتشون میده . جومونگ حدس میزنه که این کار زیر سر یونگ پو و تسو هستش ، به همین دلیل بر میگرده قصر و به صورت علنی ، برای اولین بار اونارو تهدید میکنه و میگه دیگه ازتون نمیترسم ، اگه یک بار دیگه این کار رو انجام بدید ، تاوانش رو میبینید .

http://www.jumong.ir/photos/4554150-jumong.ir-p15s9.jpg

جومونگ پیش مادرش میره و کمی درد دل باهاش میکنه و ناگهان بانو یوها از گذشته و پدرش ( رئیس قبیله هابک ) حرف میزنه و در مورد قبیله گوسان صحبت میکنه و میگه که پدر بزرگت از کوهی پر از نمک در اون قبیله صحبت میکرد ، اما من نمیدونم که حقیقت داشته باشه ، به خاطر همین جومونگ به ماری و برادراش دستور میده تا فردی رو که اهل گوسان باشه رو پیدا کنه تا ازش سوال کنه .

http://www.jumong.ir/photos/2846798-jumong.ir-p15s1.jpg

ماری و افرادش یک نفر از اهل گوسان رو پیدا میکنند و پیش جومونگ می برند ، جومونگ هم پیش سوسانو میره و بهش میگه که خانم میخواستم با شما معامله ای کنم ... سه شنبه هفته بعد خلاصه قسمت شانزدهم سریال جومونگ رو بخونید تا ببینید چه معامله ای ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر