۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

خلاصه قسمت هیجدهم سریال افسانه جومونگ

قسمت هیجده ، 18 جومونگ

رئیس شورشی ها سوسانو و سایونگ رو از زندان بیرون میاره و سوسانو به خاطر مشکلاتی که برای رئیس شورشی ها به وجود آورده ازش عذر خواهی میکنه و میگه که من اومدم تا با شما تجارت کنم و قول میدم تمامی چیزهایی رو که از دست دادید رو بهتون بر گردونم .

http://www.jumong.ir/photos/1994113-jumong.ir-p18s1.jpg

توچی هم از اون طرف به خیال اینکه جومونگ مرده ، میاد خبر کشته شدن جومونگ رو به یونگ پو میده و یونگ پو هم این خبر رو به تسو و ملکه میرسونه ، تسو هم مثل همیشه حال یونگ پو رو میگیره و میگه تا چیزی رو با چشمات ندیدی باور نکن ، به طبع تسو از این ماجرا ناراحت میشه ، چون جومونگ همراه گروه تجاری یون تا بال بود و سوسانو هم همراه اونا بود و توی این فکر بود که نکنه برای سوسانو مشکلی پیش بیاد .

http://www.jumong.ir/photos/3094248-jumong.ir-p18s2.jpg

بویونگ هم پیش بانو یوها میاد و خبر زندانی شدن جومونگ رو بهش میده ، بانو یوها هم تصمیم میگیره که به خونه یون تا بال بره تا ببینه موضوع چیه ، این طرف هم تسو نگران سوسانو هستش و اونم به خونه یون تا بال میره . تسو زود تر میرسه و با یون تابال صحبت میکنه ، یون تابال هم میگه که جای نگرانی نیست ، سوسانو کار خودش رو خوب بلده ، وقتی که تسو میاد از خونه یون تابال خارج بشه ، همزمان بانو یوها وارد خونه یون تابال میشه و تسو با تعجب از یوها میپرسه که شما اینجا چیکار میکنید؟ یوها هم میگه که من اومدم از یون تابال به خاطر نگهداری از جومونگ تشکر کنم . وقتی تسو میره ، یوها و یون تا بال با هم صحبت میکنند و یوها به یون تا بال میگه که جومونگ دست دزد ها اسیر هستش و یون تابال با عجله یک گروه با رهبری اوته میفرسته تا ببینه موضوع چیه

http://www.jumong.ir/photos/1731160-jumong.ir-p18s3.jpg

بر میگردیم داخل هنگ این ، سوسانو با زیرکی تمام ، خلاصه رئیس شورشی ها رو راضی میکنه و اونم جومونگ و ماری و اویی و هیوپ رو آزاد میکنه و ازشون به خاطر زندانی کردنشون عذرخواهی میکنه و جومونگ و سوسانو و ... به کاروان بر میگردند . موقع رفتن به گوسان ، شورشی ها هم میان و به کاروان تجاری یون تابال می پیوندند و اینجاست که جومونگ میفهمه که دلیل آزادیش ، پیشنهاد همکاری سوسانو با رئیس شورشی ها بوده تا اونا هم سهمی از نمک داشته باشند

http://www.jumong.ir/photos/5687188-jumong.ir-p18s4.jpg

اوضاع در بویو هم که به خاطر کمبود نمک به هم ریخته و شاه دستور جیرده بندی نمک رو داده و داخل شهر کلا آشفته هستش . اوته از هنگ این بر می گرده و خبر سلامت بودن شاهزاده جومونگ و سوسانو رو میاره و یون تا بال خیلی خوشحال میشه . و بعدش یون تابال به قصر بویو میره و به شاه پیشنهاد میکنه که من به شما 2000 کیسه نمک میدم و در عوضش میخوام که یکی رو به کارگاه من بفرستید تا روش شمشیر سازی رو به ما یاد بده . شاه هم ناچارا قبول میکنه و بعدش یون تابال بانو یوها رو میبینه و خبر سالم بودن جومونگ رو بهش میده ، یوها هم خیلی خوشحال میشه

http://www.jumong.ir/photos/2834013-jumong.ir-p18s5.jpg

به خاطر مشکلی که پیش اومده ، یو می یولی و همه پیشگویان جلسه میذارند ، اما راه حلی رو پیدا نمیکنند . یو می یول پیش بانو یوها میاد و باهاش صحبت میکنه و میگه که من از کودکی که وارد قصر شدم عاشق گوم وا بودم ، اما چون راهبه بودم نتونستم عشقم رو بهش ابراز کنم و حالا هم از تو خجالت میکشم ، چون من باعث شدم که هموسو در غار زندانی بشه . اما حالا اومدم که از تو بخوام تا با شاه حرف بزنی تا دست از این یه دنده گیش برداره ، یوها هم حالش رو میگیره و میگه که منم با شاه موافقم و این تو هستی که سر سختی به خرج دادی

http://www.jumong.ir/photos/5307176-jumong.ir-p18s6.jpg

جومونگ و بقیه کاروان به گوسان میرسند ، یک کشور فقیر که تا با مردمش در مورد کوه نمک صحبت میکنی ، فرار میکنند ، جومونگ و سوسانو خیلی ناراحت میشند و تصمیم میگیرند که خودشون دنبال کوه نمک بگردند . اما متاسفانه نه تلاش و جستجوی جومونگ و سوسانو و یاراش به ثمر میشینه و نه تلاش شورشی ها . و رئیس شورشی ها عصبانی میشه و به سوسانو میگه که شما من رو گول زدید ، تا اینکه یک پیر مرد از قبیله گوسان میاد و میگه که کوه نمک وجود داره . اما یه نفر جلوی ورود افراد رو میگیره و میگه که این کوه طلسم شده هستش و کسی نباید وارد اون بشه ، به همین دلیل هستش که مردم اینجا فقیر هستند و من به شما اون کوه رو نشون میدم اما از شما میخوام که بذارید تا مردم از سهمیشون استفاده کنند تا قحطی از بین بره

http://www.jumong.ir/photos/5007960-jumong.ir-p18s7.jpg

خلاصه پیر مرد ، اونها رو به سمت کوه میبره و شبانه نزدیک غار میشن و پیر مرد به داخل غار میره و یه سنگ نمک میاره بیرون و اونها رو مطمئن میکنه که داخل غار نمک هستش ، اما همین هنگام مامورین کوه اونها رو محاصره میکنند و پیرمرد رو می کشند و جومونگ و سوسانو و همه ... رو دستگیر میکنند . راهبه ای که مسئول اونجا بود رئیس گروه تجاری رو صدا میکنه تا ازش در مورد اومدنش به گوسان سوال کنه ، سوسانو مسئولیت رو قبول میکنه و پیش راهبه میره ، راهبه سوسانو رو بازخواست میکنه و بهش میگه که تو حق نداشتی به کوه نزدیک بشی ، چون این کوه مقدس هستش و برای مردم گوسان هستش ، اما سوسانو میگه که شما اصلا به فکر مردم نیستین ، مردم شما از تمامی کشورها فقیر ترند

http://www.jumong.ir/photos/3451622-jumong.ir-p18s8.jpg

بذارید ما با این کشور تجارت نمک داشته باشیم تا مردم اینجا از فقر بیرون بیان ، راهبه هم میگه که این کوه نمک مال من و مردم کشور ما نیست ، چون اون زمان قبیله هابک ( قبیله ای که پدر بانو یوها رئیس اون بود ) به ما کمک کرد ، من قسم خوردم که این کوه رو به هابک بدم ، تا اینکه سوسانو یهو یادش میاد که جومونگ بهش گفته بود که پدر بزرگش رئیس قبیله هابک بوده . خلاصه میرند دنبال جومونگ و از زندون درش میارند و راهبه بهش تعظیم میکنه و ...

http://www.jumong.ir/photos/2569304-jumong.ir-p18s9.jpg

داخل کاخ بویو ، شاه میگه که ما سرباز به هان نمی فرستیم و زیر بار ظلم اونا نمی ریم و دستور میده که آماده بشند تا به اوک جو حمله کنند ، تا نمک مورد نیاز رو تامین کنند . تسو هم از شاه درخواست میکنه که رهبری سپاه و جنگ رو به اون به ، گوم وا هم قبول میکنه

http://www.jumong.ir/photos/4131977-jumong.ir-p18s10.jpg

این خبر به هیون تو میرسه و یانگ جونگ یه سپاه برای حمایت از اوک جو میفرسته ، با این حال گوم وا میگه که باید حمله کنیم ، تا اینکــــــــه جومونگ و سوسانو سر وقت میرسند به بویو و میرند پیش شاه و میگن که دیگه جنگ لازم نیست ، چون ماه کوه نمک داریم و دیگه نیازی به هان نداریم ، شاه هم خیلی خوشحال میشه و دستور یه مهمانی رو میده

http://www.jumong.ir/photos/3409680-jumong.ir-p18s11.jpg

هفته بعد حتما خلاصه قسمت نوزدهم سریال افسانه جومونگ رو ببینید ، چون موضوع داره جالب میشه و جومونگ .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر